کد مطلب:80304 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:348

اشعث بن قیس کیست؟











نام اصلی وی «معدی كرب» پسر «قیس اشجع» از قبیله «كنده» می باشد قبیله «مراد» پدرش را كشتند او برای انتقام به همراهی قبیله اش حركت كرد و به جای اینكه به قبیله مراد حمله كند اشتباه كرد به قبیله ی بنی الحارث حمله برد. و چون «بنی ولیعه» پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مرتد گردیدند و از طرف مسلمانان «زیاد بن لبید بیاضی» برای جنگ آنها مامور شد «بنی ولیعه» از اشعث كمك خواست، او گفت تا حكومت قبیله ی خود را به من واگذار نكنید كمك نخواهم كرد، آنها قبول كردند اشعث نیز مرتد شد و با مسلمانان جنگ كرد و زید ابن ولید از ناحیه ابوبكر مامور جنگیدن با او شد و او در این جنگ اسیر گردید (این اسارت او در اسلام بود).

او را دست بسته به نزد ابوبكر بردند او «اشعث» را عفو كرد و خواهرش «ام فروه» كه از چشم نابینا بود به وی تزویج كرد، اشعث از این زن صاحب سه پسر به نام «محمد»، «اسماعیل» و «اسحاق» شد.[1].

حال باید دید چگونه امام علیه السلام با این تندی با اشعث سخن گفت؟ و او را منافق و كافر خواند؟

چنانكه «ابن ابی الحدید» و «شیخ محمد عبده» می نویسند:

«كان الاشعث من المنافقین فی خلافه علی علیه السلام و هو فی اصحاب امیرالمومنین علیه السلام كما كان

[صفحه 170]

عبدالله بن ابی ابن سلول فی اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كل واحد منهما راس النفاق فی زمانه»[2].

اشعث در میان اصحاب امام همانند «عبدالله بن ابی» در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود كه هر كدام در زمان خود رئیس منافقان بودند.

و نیز «ابن ابی الحدید» اضافه می كند:

«كل فساد كان فی خلافه علی علیه السلام و كل اضطراب حدث فاصله الاشعث» (هر ناراحتی در خلافت علی علیه السلام پیش می آمد و هر اضطرابی كه روی داد اصل آن «اشعث» بود، حتی اگر شیطنتهای او نبود جنگ نهروان پیش نمی آمد و امام علیه السلام با اصحاب نهروان برای جنگ معاویه می رفت و شام را می گرفت زیرا آنان موافقت خود را با امام اعلام نموده بودند.[3].

اكنون وضع «اشعث» را به طور گذرا در موارد مختلف بررسی می كنیم:

در «لیله الهریر» كه كار بر یاران معاویه در صفین تنگ شده بود، سخنی از «اشعث» شنیده شد كه جاسوسان آن را به معاویه رساندند و او تدبیر قرآن بر نیزه كردن را عنوان نمود. اشعث برای یارانش همان شب خطبه ای خواند و گفت: « اگر فردا نیز همانند امروز جنگ درگیرد، عرب نابود خواهد شد، من این سخن را نه از باب جنگ می گویم بلكه من برای زنان و فرزندان وحشت دارم اگر ما نابود شویم. سپس برای اینكه كسی به نیت بد او پی نبرد، گفت؟ این نظر شخصی من است.[4].

این خبر به گوش معاویه رسید با صدای بلند گفت: «اصاب و رب الكعبه» به خدای كعبه سوگند اشعث راست گفته است. این بود كه به شامیها دستور داد قرآنها را بر سر نیزه كنند شامیها همان سخن اشعث را با صدای بلند می گفتند: «ای عراقیها اگر ما كشته شویم تكلیف زنان و بچه های ما چه می شود؟!

صبح قرآنها را بلند كردند و گفتند: «كتاب الله بیننا و بینكم» (كتاب خدا بین ما و شما حكم باشد).

در چنین شرایطی اصحاب امام علیه السلام همچون «مالك اشتر»، «عمرو بن حمق» و «عدی بن حاتم» آمدند و اطاعت خود را از امام اعلام داشتند كه نیرنگ معاویه را نپذیرد ولی اشعث، خشمناك برخاست و گفت: كسی از من علاقمندتر به عراقیها و دشمن تر نسبت به شامیان

[صفحه 171]

نیست اما «اجب القوم الی كتاب الله» حكم كتاب خدا را قبول كن كه تو از آنها سزاوارتری كه دوست دارند زنده باشند و از جنگ ناراحتند).[5].

اشعث گفت: من می بینم مردم خوشحال و راضی هستند كه پیشنهاد شامیها را بپذیری اگر صلاح باشد من نزد معاویه بروم و از او بپرسم كه مقصودش چیست؟

امام علیه السلام به او اجازه داد او نزد معاویه رفت و بازگشت، سپس مسئله ی انتخاب حكمین پیش آمد. شامیها عمروعاص را انتخاب كردند و اشعث و كسانی كه بعدا از خوارج شدند ابوموسی اشعری را انتخاب نمودند، امام، ابوموسی را قبول نكرد، اشعث گفت ما جز به ابوموسی رضایت نمی دهیم.[6].

هنگامی كه توافقنامه مربوط به حكمین تنظیم شد، اشتر را خواستند كه امضاء كند، او گفت هرگز دستم در این كار پیش نمی رود، مگر من نمی دانم حق كجاست و یقین به گمراهی دشمنم ندارم مگر نمی بینید اگر سستی نكرده بودید پیروزی حتمی بود؟![7].

اشعث توافقنامه را برداشت و در میان صفوف به راه افتاد و آن را برای سربازان خواند و از آنان رضایت گرفت ولی گروهی از لشگریان به او حمله كردند و می خواستند وی را بكشند كه فرار كرد، پس از آنكه به خدمت امام رسید گفت: من حكمیت را به تمام شامیها و عراقیها نشان دادم همه قبول كردند.[8].

از آنچه گفته شد وضع اشعث و اعمال نفاق افكنانه و فعالیتش برای پیشرفت معاویه و شكست امام علیه السلام معلوم می شود و گفته ابن ابی الحدید كه هر فسادی در حكومت امام علیه السلام پیش آمد به واسطه او بوده و او رئیس منافقان می باشد، به خوبی آشكار می گردد و روشن می شود كه چرا امام نسبت به او تندی نمود.

طه حسین می گوید: «من بعید نمی دانم كه نابغه ی خدعه و نیرنگ شام عمرو عاص با نابغه ی مكر و فریب عراق یعنی اشعث بن قیس تبانی و توافق نموده و نقشه هائی طرح كرده باشند و آنچه باعث نجات معاویه و یارانش از شكست قطعی و موجب وقوع اختلاف در سپاه علی علیه السلام شد، همین تبانی این دو مكار بوده باشد».[9].

[صفحه 172]

باز «طه حسین» می گوید: عمروعاص و اشعث با یكدیگر قرار گذاشتند كه اگر توانستند وسائلی فراهم كنند كه بدون اینكه كسی متوجه شود به شكست علی بینجامد كه چه بهتر و اگر نشد و دیدند كه معاویه دارد مغلوب می شود سپاه معاویه به فرمان عمروعاص قرآنها را بر سر نیزه بكنند و اشعث و همدستانش هم زمینه را طوری فراهم كنند كه جمع بسیاری از سپاهیان علی علیه السلام همگی متحدا فریاد برآورند و علی علیه السلام را مجبور سازند تا جنگ را فوری متوقف كند.

طه حسین می گوید: نقشه های خائنانه ی اینها در اینجا تمام نمی شود بلكه اینان مصیبتهای بزرگتری بر امت اسلام وارد كردند و گرفتاریهای مهمتری برای مولی فراهم نمودند كه قبول حكمیت و انتخاب حكمین و آنچه حكمین باید طرح و تصویب نمایند جزء نقشه خائنانه ی آنها بود.[10].

نامه ی امام به اشعث بن قیس موقعی كه فرماندار آذربایجان بود. امام این نامه را پس از جنگ و ورود به كوفه به او نوشته است.

«و ان عملك لیس لك بطعمه و لكنه فی عنقك امانه و انت مسترعی لمن فوقك لیس لك ان تفتات فی رعیه و لا تخاطر الابوثیقه و فی یدیك مال من مال الله عزوجل و انت من خزانه حتی تسلمه الی و لعلی الا اكون شر و لا تك لك»[11].

(اشعث از جانب عثمان حكمران آذربایجان بود. امام به او نوشت: حكمرانی برای تو وسیله ی آب و نان نیست، بلكه امانتی است در گردنت تو نیز باید مطیع مافوق خود باشی. درباره ی رعیت حق نداری استبداد به خرج دهی. در مورد بیت المال به هیچ كاری جز با احتیاط و اطمینان اقدام مكن! اموال خدا در اختیار تو است و تو یكی از خزانه داران او هستی كه باید آن را به دست من بسپاری و امید است من رئیس بدی برای تو نباشم والسلام).

چون امیرمومنان علیه السلام بعد از عثمان زمام امور را به دست گرفت اشعث به جهت كارهای ناشایست خود می دانست كه امام علیه السلام او را عزل خواهد كرد و از خود نگران بود، حضرت برای آگاهی او به حفظ اموال آذربایجان بعد از پایان جنگ جمل نامه فوق را به او نوشت.

[صفحه 173]


صفحه 170، 171، 172، 173.








    1. شرح ابن ابی الحدید، ج 1 ص 296 -293.
    2. شرح ابن ابی الحدید، ج 297- شرح عبده، ص 56.
    3. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 279.
    4. شرح ابن ابی الحدید، ج2 ص 214.
    5. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 216.
    6. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 227.
    7. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 236.
    8. شرح ابن ابی الحدید، ج 237.
    9. الفتنه الكبری، ج 2 علی و نبوه، ص 81.
    10. الفتنه الكبری، ج 2 علی و نبوه، ص 81.
    11. نهج البلاغه، نامه ی 5.